اولین عشق من

ساخت وبلاگ

امکانات وب

                     بسم الله الرحمن الرحیم                             

سلام اسم من هستم 12 سال هم دارم از اول میخوام براتون تعریف کنم که با خانواده شون رفیم مسافرت اونا اقوام ما بودند خیلی خانواده های دیگه هم با ما اوومدند مسافرت مقصد ما مشهد مقدص بود اولین شب رسیدیم شهر خمین اون شب رفتیم یه مدرسه گرفتیم برای13 ماشین ما با همه ی اقوام ما رفته بودم خمین رفتم توی مدرسه ایی بچه ها کلن در اومدیم رفتم خونه امام خمینه تا ساعت3 شب اونجا بودم من اول اون دختر یعنی کسی که عاشقش شده بودم رو دیدم اول اونو نمیشناختم اون اقوام من بود ولی نمیشناختم رفتم دست دادم و سلام کردم گفتم اسمت چیه گفت نسرن از اونجا بود که من عاشق اون شدم و قصه ی ما از اونجا شروع شد  داخل خونه امام خمینی که بودم با بچه ها یه حصیر انداختن تو حیاط دیگه خابیدیم به مامان بابا هامون هم گفتیم که اونجا میخوابیم  بعدش حصیر کوچولو ما توی بچه ها یه رءیس داشتم اسمش مسعود بود بهمون گفت باید به هم بچسبید تا جا باشه ما هم گفتم باشه هرچی تو گفتی گفت هرکی پیش هر کی خوابید نسترن بهم گفت بیا پیش من بخواب یه همه بچه گف او او او عاشق امیر شده  بعدش مسعود گفت من رئیس هستم و باید بخوای پیش اون من رفتم مجبوری پیش اون خوابدم زیر یک پتو مسعود گفته بود باید توی بغل هم بخوابید ما خوبیدیم گرم نرم سردمون هم نشد صبح شد که نسترن یه دفعه ای بهم گفت عاشقت شدم  من هم بهش گفتم میخواستم اینو بهت بگم اما روم نمیشد  یه دفعه منو بوس  و بغلم کرد م بغلش کردم  بعدش اومدیم توی مدرسه اثوام هامون ماشینشون رو روشن کردن که حرکت کنم من  سوار ماشین خددومن شدم اماده حرکت شدم در اومدیم عصر اون روز به به سلطانیه رسیدم رفتیم به یک موزه  با بچه ها

 

 

 

 ادامه ی داستتان یک روز دیگر تعریف میشود من حوصله زیاد ندارم . . .                                        

اولین عشق من...
ما را در سایت اولین عشق من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر myfirstlove بازدید : 358 تاريخ : دوشنبه 25 شهريور 1392 ساعت: 12:17